ام ابیها
در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد
آن مادري که يک شبه مويش سپيد شد
در، هم زبان به شکوه گشود و در آن غروب
آتش براي فتح حريمش کليد شد
ام ابیها
در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد
آن مادري که يک شبه مويش سپيد شد
در، هم زبان به شکوه گشود و در آن غروب
آتش براي فتح حريمش کليد شد
در گير و دار جزر و مد تازيانه ها
باران لطف اهل مدينه شديد شد
با آتشي که شعله کشيد از در بهشت
آمادة تسلي پهلو ، حديد شد
دستش شکست و دامن حق را رها نکرد
بانوي خسته باني رازي رشيد شد
سيلي دست سنگي ديوار و دست باد
يعني دو گوشوارة او ناپديد شد
انداخت سايه دست کبودي به روي ماه
وقتي که آفتاب خدا بي مريد شد
اين گونه بود عاقبت غربت امام
يک جامعه تباهِ دو فکر پليد شد
مشرک شدند بعد نبي مردمان شهر
تنها ببين مظاهر بتها جديد شد
ريشه دواند در دل دين انحراف ها
دستان کينه نيز بر علت مزيد شد
تا منبر رسول خدا نيم قرن بعد
جاي شراب خواري دهها يزيد شد
آري حسين فاطمه در قتلگاه نه !
در بين کوچه هاي مدينه شهيد شد
کاروان دل یوسف رحیمی