ای آنکه بر صحیفه حق پشت پا زدی
بر هم بساط شادی آل عبا زدی
روزی که دادگاه عدالت به پا شود
آگاه شوی که تیر جفا را خطا زدی
می پرسد از تو مهدی ما با چه جرأتی
آتش به درب خانه شیر خدا زدی؟
دستت بریده باد که با بودن حسین
سیلی به روی مادر ما از جفا زدی
در کوچه ای که رهگذر خاص و عام بود
با تازیانه مادر ما را چرا زدی ؟
گر دشمنی به ساحت احمد نداشتی
بر گفته های او ز چه رو پشت پا زدی؟
کشتی تو بیگناه چرا محسنش بگو
کآتش بجان خسرو دین مرتضی زدی
پهلوی او شکستی و زین ماتم بزرگ
خنجر به پشت ختم رسول از قفا زدی
ژولیده شو خموش کز این شعر سوزناک
آتش به تار و پود همه ماسوی زدی
ژولیده